ثابت ماندن در مهارت نوشتن

 

 

ثابت ماندن در مهارت نوشتن

(با قر ار گرفتن  انگشتانش بر روی صفحۀ کیبورد صدایی در سرش می پیچد. دستانش به  فرمان آن صدا نوشتن  را  می آغازند.)

من: بازم بدون اینکه  فکری کنی اومدی سمت نوشتن.

فاطمه: گاهی اوقات نوشتن رو باید بدون اینکه  از قبل چیزی براش در نظر گرفته باشی شروع  کنی.

من: تو که  بیشتر وقتا همین  جوری شروع  می کنی.

فاطمه: آره  ولی خب یه زمینه ای تو سرم هست که  باید چی بگم و چی رو منتشر کنم.

من: یعنی حالا دقیقن نمیدونی میخوای چی رو به  انتشار دربیاری؟

فاطمه: آره  نمیدونم میخوام از چی بگم. آخه  چند وقتی از آخرین انتشارم می گذره.

من:به نظرم حالا هم بی خیال شو. آدم باید همیشه  یه چیزی برای گفتن داشته  باشه. یه چیزی که  ارزش شنیدن داشته باشه. یه  چیزی که  به  دل بنشینه. وگرنه  به  انتشار درنیاد که  بهتره. شاید تو هم چیزی برای انتشار در آوردن نداشتی که  ننوشتی.

فاطمه: نه  که  چیزی نداشته  باشم. تو سفر خیلی راحت نمی تونی اون چیزی که  می خوای رو پیاده  کنی.

من: خب حالا  که  از سفر برگشتی، همه چیز برات  سخت  تر نشده؟

فاطمه: نه سخت تر نشده  ولی خب یکم کار میبر ه  که به  روتینی که  داشتم برگردم.

من: اگه  برنگردی چی میشه؟

فاطمه: برنگشتنی در کار نیست. تنها چند وقت  استراحت  کردم و حالا با  انرژی بیشتر برگشتم.

من: آخه  مگه  میشه  آدم هی بره  و هی برگرده.

فاطمه: این برای وقتیه  که  توی کارت  ثابت نشدی. درست مثلِ یه  شاگرد و استاد توی یه  هنری مثلِ سفالگری می مونه.

من: چه  ربطی به  اونا داره؟

فاطمه: شاگردی که  تازه  کارش رو شروع  کرده، اگه بخواد هی بره و یه  فاصله ای تو یادگیریش بندازه، اون وقت  دیگه  اون چیزی که  باید یاد بگیره رو درست  و درمون یاد نمی گیره. ولی یه  استاد دیگه  تو کارش وارد شده. حتا اگه  چند وقت هم از کارش دور بشه هیچ چیز رو فراموش نمی کنه. بازکشت برای اون  شاگرد سخت میشه ولی برای استاد سخت نمیشه.

من: آها. این مثل یه  راننده خوب میمونه. اگه  حتا برای چند وقت  هم ازش ماشینش رو بگیرن بازم مهارتش رو توی رانندگی از یاد نمی بره.

فاطمه: آره  دقیقن همینه.

من: خب حالا اینا رو گفتی که  بگی که  توهم تو کارت  استاد شدی؟

فاطمه: درست زدی تو خال.

من: خوبه  که  انقدر اعتماد به نفس داری.

فاطمه: کار کردن  روی اعتماد به نفسم هم خیلی زمان برد. اما شدنی بود.

من: آره مشخصه. امید وارم که  این  اعتماد به  نفس کاذب نباشه.

فاطمه: خودم هم امیدوارم و دارم  روش کار می کنم.

من: اعتماد به  نفس هم مثل نوشتن می مونه؟

فاطمه: درسته اعتماد به  نفس هم مثل نوشتن  می مونه. باید هر روز روش کار بشه. ولی تفاوتش اینه که  حتا اگه توش اوستا هم شدی بازم باید حواست  بهش باشه.

تکیه  اش را  به  صندلی می دهد. نیم نگاهی به  آن چیزی که  بر روی صفحۀ مانیتور نوشته شده  است  می اندازد. دکمۀ سیو را  می زند. و خودش را  از لب تاپش دور می کند.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط