با کودک درون خود آشتی کنید.

 

همیشه ازبودن با کودکان لذت میبرم احساس امنیت میکنم. به نظر شما چرا؟؟

نمیدانم خودم کوچکتر بودم از کودکی خودم راضی بودم یا نه ولی این را میدانم انسانها هیچ وقت از وضعیتی که در آن قرار دارند راضی نیستند. همیشه ناله میکنند. کودکیم، دلمان میخواهد بزرگ شویم. بزرگ می شویم، دلمان میخواهد کودک شویم.کودکی خود را به خاطر دارید؟؟

برای رسیدن به خواسته هایمان گوش زمین و زمان را کر میکردیم. همان کودکی  که خیلی از کارها از عهده اش برمی آمد. برای رسیدن به یک بستنی با تمام توانش پاهایش را به زمین می کوبد و تا به آن نرسد دست از تلاش برنمیدارد. صدای خنده اش گوش زمین و زمان را کر میکند. در لحظه ی حال زندگی میکند و از تمامی امکاناتی که در اختیارش قرارمی دهی برای شاد بودنش استفاده می کند.

همه همان کودکان گذشته ایم فقط کمی جسممان بزرگ شده و تغییر چهره داده ایم.

 

اگر کمی تامل کنیم میبینیم که میتوانیم مثل کودکی هایمان شویم. فکر میکینیم که چون بزرگ شده ایم دیگر حق بلند خندیدن، پریدن در دریا، بادبادک باد کردن، بازی کردن را نداریم.

درصورتی که حتی اگر صد ساله هم باشیم، باز هم حق انجام دادن تمامی این کار ها را داریم و برای هیچ کدام آنها سنمان بالا نیست.

هرچقدر سنم بیشتر میشد، بیشتر مورد سرزنش قرار میگرفتم.

می گفتند: مگه دخترهم با بچه ها بازی می کنه آخه

. مگه با صدای بلند می خنده؟

چرا بازی می کنی؟

تو دیگر بزرگ شدی. پس انقد لوس بازی درنیار. از همین رو همیشه خودم را پنهان کرده ام. این پنهان کردن کودک درونم برایم عواقبی دارد که می شود جبرانش کرد. فقط کافی است کمی به پای دل این کودک راه بیایم. به صدایش گوش دهم و ببینم او چه چیزی را دوست دارد به جای خفه کردنش به حرفهایش گوش دهم و کمی با دل او راه بیایم. آن وقت است که می بینم رفته رفته درحال بهتر شدن هستم. بچگی ها را یادتان است با کسی که قهر میکردیم اولش به او میگفتیم قهر قهر تا روز قیامت ولی بعد از چند دقیقه حتی یادمان نمی ماند که چه چیزی گفته ایم و دوباره مشغول بازی می شدیم. از کسی کینه ای به دل نمی گرفتیم. ولی هرچه بزرگ تر شدیم، از همه کینه به دل گرفتیم. تمام قهرهایمان تاروز قیامتی شد. دیگر آشتی درکار نبود. بیاید به کودکیمان برگردیم. به همان حال و هوای خوب به آن شادی از ته دل. مطمئنن حالمان بهتر میشود. بیاییم کمی با دل این کودک راه بیایم مطمئنا حرفهای زیادی برای گفتن دارد.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

4 پاسخ

  1. چه قدر جالب این روزها من هم به کودک درون فک میکردم و چه جالب بود صحبت هات در این باره ممنونتم 🫂

  2. فاطمه جان خیلی زیبا و با درایت کامل مینویسی
    و مطمئنا در آینده ای نزدیک جزء نویسندگان مطرح خواهی بود
    همیشه در راهی که هستی محکم گام بردار 💝

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط