درباره ما

درباره ما

قبل از شروع داستانی درباره ما، می خواهم خودمان رابرایت صاف و پوست کنده معرفی کنم.

مریم، دختری از دلِ سومین ماه از بهار سال یک هزار و سیصد و هفتاد.

از آنجا که روحیه اش هم مانند ماهِ تولدش پر شور و حرارت است، در ابتدا لیسانس رشته ی مدیریت جهانگردی را گرفت.

جهانگردی روحش را به پرواز در می آورد. برای پرواز روحش به در آمد نیازمند بود برای همین هم راهش به حسابداری باز شد. و در نهایت از میان غوغاهای درآمد زایی راهی برایش به سوی روانشاسی گشوده شد. این همان پله ی آخر برای او بود.

حال فاطمه، دختری از دل دومین ماه از پاییزِ یک هزارو سیصدو هفتاد و چهار. از آنجا که هیجانات تخلیه نشده در وجودش زیاد بود، درابتدا در رشته ی تربیت بدنی فعالیت خود را آغازید. هیجان هایش که به اتمام رسیدند، خودش را هیچ دانست. هنوز راهش را نیافته بود. برای همین هم سراغ کارهای هنری مختلفی رفت. و در نهایت او نیز بعد از دور زدن های فراوان، به نویسندگی رسید.

حال برویم سراغ داستان این دو خواهر.

توهم مانند منی. داستان ها میخکوبت می کنند. فهم مطلب را برایت بهتر می کنند. برای همین هم می خواهم از خودمان داستانی برایت بگویم.

از زمانی که دست و پا در آوردند در دنیای بیرون، به فکر تغییر بودند، فاطمه و مریم را می گویم. مریم به خاطر بزرگ بودنش زودتر در این راه گام نهاد. فاطمه اما در ابتدای راه تنها دنباله رویی بیش نبود، مانند یک کاسکو هر آنچه مریم می گفت را تکرار می کرد و همچون دستگاه کپی آنها را به اجرا در می آورد.

حتا، در پوشش هم همانند او عمل می کرد. به غلط یا درست بودنِ کار دقتی نداشت. همین که مریم آن راه را می رفت، یعنی همه چیز درست بود. مریم هم چون در ابتدای راه بود، برای پیدا کردن جواب هایش به هر دری می زد.

دوست داشت زودتر دریابد رسالت شخصی زندگیش را. وقتی به حقانیت یک راه ایمان می آورد، متعصبانه در آن راه جانفشانی می کرد.

اما از داستان کاسکو بودن برایت بگویم:

تا یک مدت ادامه داشت. ولی بعد از مدتی طولانی فاطمه، از خواب زمستانی سر بلند کرد. او حالا راهِ خودش را پیدا کرده بود.

آن دو هر کدام در یک راه فعالیتشان را آغازیدن. مریم از جهانگردی به حسابداری و از حسابداری به روانشناسی و به آموزش آموخته هایش رسید.

و فاطمه از دلِ ورزش به هنر روی آورد و در انتها در میان هنر های امتحان شده ای چون، خیاطی، نقاشی و موسیقی به نویسندگی رسید.

آن دو بعد از مدت ها دوباره راه هایشان یکی شده بود. خودشان خبر نداشتند که این جدا شدنِ راه هم برای آنها نیازی مبرا بود. تا از آن جاده ی بن بست به جاده ای بی انتها برسند.

حال فاطمه در چابهار، مریم در همدان.

جسم هایشان دور، ولی دلهایشان نزدیک تر از گذشته شده است.

و حالیا رسالتی که بین آن دو یکی شده است.

آن رسالت، به اشتراک گذاشتن آموخته هایشان، دریافت هایشان، درک هایشان و هر آنچه آنها را به این مرحله رسانیده، شده است.

مریم و فاطمه حالا به همکاری با هم در آمده اند.

مریم سایت تخصصی خود آگاهی

http://karizeno.ir

و فاطمه سایت تخصصی نمایش نامه نویسی

http://fatemekahvand.ir

را مدیریت می کنند.