خود سرزنش گر درون

خود سرزنش گر درون

صحنه اتاق پذیرایی خانهٔ مادری در همدان. 

(فاطمه لحافِ کرسی را تا بالای زانوانش بالا آورده.  سرش را در گوشی موبایلش فرو برده و تند تند انگشتانش را تکان می دهد. ) 

فاطمه: امروز 1402/11/7

من: این صفحه برات آشناست؟

فاطمه: تیکه بود یا سوال؟

من: خودت چی فکر می کنی؟

فاطمه: منظورت این بود که خیلی وقته نیومدم و چیزی به انتشار در نیاوردم. ولی خودت می دونی که علتش چی بوده.

من: آره ولی خب این دلیلی بر به منتشر نکردن نیست.

فاطمه: وقتی میام سفر یکم همه چیز قاطی میشه. برنامه هام بهم می ریزه و خیلی خوب نمی تونم مثل روزایی که تو خونه خودمم منتشر کنم. ولی نوشتن و خوندن که مثل قبل پابرجا بوده.

من: خودتو خوب قانع می کنی.

فاطمه: به این نمیگن قانع کردن میگن درکِ شرایط.

من: همونه هیچ فرقی نداره. تو با این کار خودتو تنبلی می کنی.

فاطمه: تا حدی که بتونم برنامه هامو اجرا می کنم ولی اگه هم نشد خودمو سرزنش نمی کنم.

من: سرزنش کردن خودت باعث میشه که یکم به فکر بیفتی و انقدر بی برنامه پیش نری.

فاطمه: سرزنش کردن خودم تنها باعث میشه اعتماد به نفسم خورد بشه.

من: سرزنش کردن خودت باعث میشه که اشتباهاتت رو یادت نره.

فاطمه سرزنشم کردن خودم باعث میشه که اشتباهاتم رو دوباره تکرار کنم.

من: این دیگه خیلی بی معنی بود.

فاطمه: برمیگرده به قانون توجه.

من: یعنی چی؟

فاطمه: وقتی تو مدام داری خودت رو برای یه اشتباه و یا یه فراموش کاری سرزنش می کنی باعث میشه که توجهت به اون کار و اشتباه بیشتر بشه. یعنی جهان اون اتفاق رو سر راهت قرار میده.

خودت که خوب میدونی جهان به اون چیزی که تو بهش توجه میکنی واکنش نشون میده. ولی وقتی متوجه میشی دیگه دست از سرزنش کردن خودت بر می داری. اون اشتباه اگه هم بخواد تکرار بشه تو جلشو میگیری.

من: توهم که بلدی تمام این موضوعات رو برای من فلسفی کنی.

من: به فلسفه ربطی نداره که. بعدشم سفر هر روز که برای آدم پیش نمیاد. من سعی خودمو می کنم زمانایی که خونه هستم از فرصت استفاده کنم و محتوا رو به انتشار در بیارم که برای این جور موقعیت‌هایی که ناخواسته پیش میاد دیگه نگران نباشم. در هر صورت یادت نره که کار ما لذت بردن از زمانِ حاله.

انقدر خودتو درگیر این حرفا نکن. بیا با من همراه شو تا بتونیم تک تک لحظاتمون رو به نحو احسن زندگی کنیم.

باور کن که همین مهمه.

( شروع به خاراندن چشمانش می کند. حالا دیگر با آرامش بیشتری دستانش را تکان می دهد.)

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط