منجی در صبح نمناک

حمیده بانو عنقا-همسر اکبر رادی- از جانب رادی نقل قول می‌کند: «گاهی سخن گفتن از آنچه می‌دانیم بسیار مشکل است تا سخن گفتن از آنچه نمی‌دانیم، خصوصا اگر حقیقتی را بگوییم که کسی تاکنون نگفته باشد.»

نام کتاب

بیرون، مه زلال شده ، درختان خرم اقاقیا و نارون زیر باران این صبح نمناک آهسته می رویند. و استایانا در رادی سفید خود شمایل قدیسان ایستاده است و شعله طلایی نور از سیمای تابان او نرم نرمک می تراود…

_ چطور از این متن میشه اسمش رو فهمید؟

_ یکم دقت کن. صبح، نمناک، قدیس ایستاده.

_ صبح نمناک.

_ نه قدیسی که ایستاده و شعله طلایی نو که از سیمای تابان او نرم نرمک می ترواد.. نشان از کی داره؟

_ راهنما، رهبر. ناجی، نجات دهنده.

_ نه، منجی.

_ آها. پس شد، منجی در صبح نمناک.

 

درباره کتاب

منجی از یکسو دربارهٔ یک زندگی و تلاش نمایش نامه نویس است و از سوی دیگر مربوط است به وضعیت مطبوعات و انتشارات در نظام پهلوی نمایشنامه های رادی هیچگاه از اعتراض به وضعیت موجود و پروراندن سودای دنیایی آرمانی تهی نبوده است. اما منجی در صبح نمناک» را باید سیاسی تــریـن نمایشنامه رادی دانست که مستقیماً مسئله ساواک، نظام سانسور و مسائل مربوط به دشواریهای کار تألیف و طبع و نشر را مطرح می سازد. رادی این نمایشنامه را بر خلاف روش معمول در سایر نمایش نامه هایش به زبان کتابت نگاشته است در حالیکه غالب آثار او به سیاق بیشتر نمایش نامه های امروزی به زبان محاوره نوشته شده است. رادی در این اثر زبانی را به کار برده کـه مـا را در حــد میانه رمان و نمایش نامه نگه می دارد اما البته زبانی است دراماتیک
که برای اجرای صحنه ای باید به قالب محاوره بازگردانده شود. منجی، حکایتی بسیار طولانی از زندگی محمود شایگان (نمایش نامه نویس را طی مبارزه هایش برای دفاع از حرمت قلم و اثبات حقانیت خویش در پیش چشم ما قرار می دهد. شایگان در یک مسیر طاقت فرسا از اوج به حضیض فرو می افتد اما دشمنانش پیکر زنده اش را دیگر بار مصلوب و زخم خورده برای عبرت دیگران بر چهارچوب صلیب رنج می.افرازند در پایان، او میخواهد یگانه یادگار هستی خویش یعنی قلم خود را توسط استیانا (دانشجو و خبرنگار) به حسین حشمتی (نویسنده و عکاس روزنامه بسپارد اما در آخرین لحظه متوجه می شود که حشمتی وارد مبارزات مسلحانه شده و همین دیروز یک پل را منفجر کرده است.» سپس شایگان بر سر یک دو راهی مرگبار قرار می گیرد یاتسلیم به خواسته مدیر کل اداره نگارش سانسور) که از او یک
نمایش نامه فرمایشی مطابق مصالح میخواهد و یا نابودی.
نمایش نامه منجی در صبح چاپ شده است. اما به خاطر حجم زیادش ضرورت داشت تا در غیاب اکبر رادی دستی آشنا و مخرم به روح رادی، آن را دراماتورژی کند و تا حد امکان از این نمایش نامه یک نسخه صحنه ای و قابل اجرا پدید آورد سرکار خانم حمیده بانو عنقـا بـه دستیاری پسرشان آقای آریا رادی این امر مهم را به انجام رساندند و نسخه ای فشرده تر از این نمایشنامه را بدون برهم خوردن بنمایه و محتوای اثر آماده انتشار کردند نسخهٔ کنونی فقط در بخشهایی نسبت به چاپ پیشین این نمایش نامه کوتاه تر شده و امید است شکل کنونی اثر امکان اجرای آن را بر صحنه های تأتر بیش از پیش
نمناک تاکنون چندین بار تجدید
فراهم آورد.
عطاالله کوپال
بهار ۱۳۹۵

تاریخ چاپ نسخه اصلی

نسخۀ نخستینِ نمایش نامۀ( منجی در صبح نمناک) در سال 1359 نوشته شده اشت و اکبر رادی این اثر را در سال 1376، همچون دیگر نمایش نامه هایش باز نویسی کرد. نسخه واپسین این نمایش نامه، به بیش از 250 صفحه بالغ شده است و بی گمان اجرای صحنه ای چنین نمایشنامهء بلندی، بیش از پنج ساعت می انجامد.

(مقدمه ای بر نسخه جدید نمایشنامه منجی در صبح. عطاالله کوپال)
نمناک

تعداد صفحات

نسخه واپسین این نمایش نامه، به بیش از 250 صفحه بالغ شده است و بی گمان اجرای صحنه ای چنین نمایشنامهء بلندی، بیش از پنج ساعت می انجامد.
مهم ترین چیزی که در این نمایش نامه جلب نظر می کند، درازای نمایش نامه و حجم زیاد آن در قیاس با نمایش نامه های متعارف رادی و دیگر نویسندگان معاصر است. چه چیزی یک اثر دراماتیک را رقم می زند؟
اراده نویسنده و یا اراده قلم که بیرون از اراده نویسنده، فرمان خود را بر صفحۀ کاغذ می راند و در ناخود آگاه نویسنده، روایت روایت را واژه به واژه پیش می برد. منجی در صبح نمناک در دویست و بیست صفحه به نگارش در آمده است.

(از مقدمه کتاب)

نویسنده

اکبر رادی در ۱۰ مهر ۱۳۱۸ در شهر رشت زاده شد. فرزند سوم بین شش برادر و خواهر بود. پدرش حسن و مادرش ام‌ّالبنین نام داشت. چهار سالِ اول ابتدایی را در دبستان عنصری رشت گذراند. در سال ۱۳۲۹، به‌علت ورشکستگی پدر، که یک کارخانهٔ کوچک قندریزی داشت، به‌همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. دو کلاس آخر ابتدایی را در دبستان صائب تهران گذراند و دورهٔ متوسطه را در دبیرستان فرانسوی رازی به سال ۱۳۳۸ به پایان رساند. وی در همین سال وارد دانشگاه تهران شد و به تحصیل در رشتهٔ علوم اجتماعی پرداخت. بعد از اخذ مدرک کارشناسی، تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد را در همان دانشگاه آغاز کرد، اما پس از مدتی آن را نیمه‌کاره گذاشت و بعد از طی دورهٔ تربیت معلم در سال ۱۳۴۱، به کارِ معلمی روی آورد.[۵]

رادی شغل معلمی را از کلاس سوم دبستان مدرسهٔ بامشاد و سپس ششم دبستان مدرسهٔ شهرام در جنوب شهر تهران آغاز کرد و طی ۳۲ سال، به تدریس ادبیات در دبیرستان، ادبیات نمایشی انستیتو مربیان امور هنری، نمایشنامه‌نویسی مقطع کارشناسی دانشگاه تهران و نمایشنامه‌نویسی پیشرفتهٔ کارشناسی ارشد دانشگاه هنر تهران پرداخت. وی در سال ۱۳۷۳ بازنشسته شد. او در سال ۱۳۴۴ با یکی از هم‌درسانش به نام حمیده عنقا ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو پسر به نام‌های آریا و آرش است.

رادی در پنجم دی‌ماهِ ۱۳۸۶ درگذشت.[۶] او پیش از مرگ یادداشتی به بهرام بیضایی نوشت با نام «تو آن درخت روشنی». روز مرگ رادی که مصادف با تولّد بیضایی بود، بیضایی یادداشتی در سوگ وی نوشت و مرگ او را به بستگان و همسر او تسلیت گفت. در این یادداشت رادی را به «سرچشمه‌ای» مانند می‌کند و شکوهِ نوشته‌هایش را به «غرّش رودی . . . که از زیر سرانگشتان وی جاری بود».[۷] بیضایی همچنین نمایش افرا (۱۳۸۶) را به رادی تقدیم کرده‌است.

منبع( ویکی پدیا)

داستان من و کتاب

–   مسیر همدان تا چابهار برام شیرین ترین مسیر بوده همیشه. با اینکه خیلی طولانیه، ولی همیشه با خوندن کتاب برام جذاب ترین مسیر میشه.
– خب این چه ربطی به رابطه تو با این کتاب داره؟
– اگه مهلت بدی بهت میگم. وقتی این نمایشنامه رو دیدم اول کمی گرخیدم. آخه تا قبل از این نمایشنامه هرچی خونده بودم نهایت صد یا بیشترینش صد و پنجاه صفحه بودن. وقتی گرفتمش تو دستم با خودم خیال کردم که خیلی طول میکشه خوندنش. ولی وقتی خوانشش شروع شد، دیدم نه از اون کتاباس که یک بار دستست بگیری دیگه ولش نمی کنی. و خوندنش برام مثل دیدن یه فیلم بود. خودمو جای شایگان گذاشته بودم که همه دنیا باهاش لج افتاده بودن. کش مکشی که تو داستان بود هر لحظه من رو مشتاق تر می کرد که ادامه بدم. وقتی به پایان داستان رسیدم خودم ر و دیدم که ساعت ها سرم تو این نمایشنامه بوده و متوجه گذر زمان نشدم. داستان شایگان، تلنگر بزرگی برام بود. یک آن خودم رو جای اون دیدم که تموم امیدم رو از دست دادم.
رابطه ی این کتاب با سایر کتاب ها

اشكان غفارعدلی:
به همان اندازه كه”مرغ دریایی” چخوف، اثری است در وصف و ستایش تئاتر، ”منجی در صبح نمناك” رادی نیز نمایشنامه‌ای است در مدح تئاتر و نمایش ویژگی‌های آن؛ نمایشنامه‌ای كه با رویكرد به مقوله نمایشنامه و البته نمایشنامه‌نویس می‌كوشد تا شرحی كشاف و تصویری شفاف از پروسه تولید و خلق اصلی‌ترین ركن تئاتر یعنی متن را به تصویر كشد و البته در این میان، هم چخوف در نمایشنامه”مرغ دریایی” و هم رادی در نمایشنامه”منجی در صبح نمناك” می‌كوشند تا با شرح و بسط نابسامانی‌ها و حواشی تئاتر، منظوری را كه از هنر تئاتر مراد كرده‌اند، در معرض نمایش قرار دهند و تعریفی جامع از شرایط و اوضاع اجتماعی و هنری زمانه خود به تصویر كشند.
فزون‌تر آن كه سرنوشت هر دو قهرمان یعنی”ترپلف” در”مرغ دریایی” و”محمود شایگان” در نمایشنامه رادی به انزوا و در نهایت به اقدامی ختم می‌شود كه اعتراض نویسندگان این آثار را نسبت به شرایط و اوضاع زمانه، به گوش مخاطبانشان می‌رساند.
باری در نمایشنامه”منجی در صبح نمناك” نیز تفنگ جاسازی شده در یك كتاب شلیك می‌شود تا خیال چخوف از هر حیث آسوده شود و سرنوشت محمود شایگان در شكلی دراماتیك به سرنوشت”ترپلف” گره بخورد؛ هر چند كه ترتیب وقایع و پروسه پیشرفت داستان در هر یك از دو نمایشنامه فوق‌الذكر، راهی جدا از یكدیگر را تا رسیدن به این پایان می‌پیماند.

طرح جلد، فونت و صفحه آرایی:

_ به نظرت چرا فقط یه صندلی روی جلدِ؟

_ این صندلی، به نظرم صندلیه که شایگان از اول تا آخر روش نشسته بود.

_ چرا حالا پشتش به ماست؟

_ خونی که روی زمینه رو دیدی؟

_ آره. چرا سوال رو با سوال جواب میدی؟

_ خب اون خونی که روی زمینه، نشان از صحنه آخرِ.

_ صحنه آخر؟!

_ و شلیک یک گلوله. سر تکان می خورد و آهسته به پشت می افتد، و دست با یک پارابلوم از دستهء صندلی آویزان می شود..

 

صفحه آرایی و فونتی که در کتاب به کار گرفته شده است، خونش آن را برای خواننده آن راحت تر می کند.

این کتاب چگونه به خواننده کمک می کند؟

منجی از یک سو دربارۀ یک زندگی و تلاش نمایش نامه نویس است و از سوی دیگر مر بوط است به وضعیت مطبوعات و انتشارات در نظام پهلوی. ( مقدمه ای بر نسخه جدید: عطاالله کوپال)
داستان منجی در صبح نمناک، این را به ما ثابت می کند که یک نویسنده برای رسیدن به آن چیزی که می خواهد تنها باید به خود متکی باشد و از دیگر ارگان هایی که به نوعی او را در این مسیر همراهی می کنند چشم امیدش را بردارد.

ستاره:
ستاره ای این نمایش نامه 5 است.

ناشر

تهران، انتشارات قطره

درباره انتشارات قطره:

شركت نشر قطره به صورت كاملا خصوصي فعاليت خود را در دي ماه ۱۳۶۷ شروع كرد و از آن تاريخ تا كنون بيش از ۲۱۰۰ عنوان كتاب در زمينه‌هاي مختلف از جمله ادبيات و زبان شناسي، تئاتر و ادبيات نمايشي، رمان و داستان، روانشناسي، تاريخ و جغرافيا، علوم اجتماعي، شناخت‌نامه و خاطرات، فلسفه و عرفان به چاپ رسانده است.

نسخه پی دی اف 

https://www.google.com/url?sa=t&source=web&rct=j&url=https://fidibo.com/book/103513-%25D9%2585%25D9%2586%25D8%25AC%25DB%258C-%25D8%25B5%25D8%25A8%25D8%25AD-%25D9%2586%25D9%2585%25D9%2586%25D8%25A7%25DA%25A9&ved=2ahUKEwjdl5aAtIb8AhWoi_0HHXUZAM0QFnoECAwQAQ&usg=AOvVaw0ZlTJadHMnhUCD5bBIBmms

قیمت کتاب

با توجه به حجم زیاد کتاب، قیمت مناسبی برای آن در نظر گرفته شده است. شما می توانید با پرداخت ۳۳۰۰۰ هزار ریال، منجی را به کتاب های کتاب خانه خود اضافه کنید.

 چند دیالوگ از کتاب:

1- شایگان: ( با پکی به پیپ رو به ما) محمود شایگانم. نمایش نامه نویس، چهل ساله، از خطه شمال، از پدر گیلانی و از مادی آذری، ملغمه ای از نرمش و تندی، تفاهم و کج تابی، منطق و احساس. (مکث) متاهلم، گرچه حلقه ای به انگشت ندارم، معتقدم ازدواج قبل از اینکه یک قرار داد اجتماعی باشد، تعهدی است خونی و ابدی که احتیاجی به اینگونه تجملات نمایشی ندارد، سمبل ازدواج من مازیار، پسر سیزده ساله من است که فعلان در پاریس مشغول تحصیل است.( فکورانه پیپ می کشد. نور فلاش)
2- شایگان: من به چند نفری فکر می کنم که لب خط ایستاده اند، و یک تلنگری می خواهدن که به راه بیفتند.
3- فلسفی: البته به دو شرط. ( به شایگان) اول اینکه دست از این تعصبات ولایتی برداری و دیگر اینکه ادبیات ما را با زبان بنجل این چهار پادار ها به گند نکشی. نه، جدی. این قراضه ها کی هاند می چپانی تو این صحنه؟ یک قدری هایدگر بخوان، یاسپرس، کی یر که گو. به نظرم هایدر گر است که می گوید: خدا غایب است. این یعنی اندیشه معاصر، یعنی اضطراب، دلهره، کامو، بکت. اصلن طرح مسئله فانتاستیک است؛ مخصوصن برای نویسنده ای که اثر به اثر تجربه های تازه می کند.
4- خشمتی: یعنی حقیقت تا یان حد وجدان شما را مجذوب کرده؟ این حقیقت بوی خون می دهد.
5- شایگان: ( مصیبت بار) اگر می دانستی. بیشتر از دو هفته است که حتا یک سطر نتوانتسم بنویسم . دستم رعشه دارد. گلویم مثل زهر است. بخران عجیبی دارم. دیگر به خود امید وار نیستم. دیگر آن استحکام، آن اعتماد به نفس همیشگی را ندارم. این دردی است که من را می کشد.
6- طلایی: می دانستم که بالاخره با وجدانتان کنار می
آیید و دست دوستی طرف ما دراز می کنید. اتفاقن ما هم بورس شما را در اولویت گذاشتیم و… می شود گفت اقداماتی هم کرده ایم؛ چون یان دورۀ تحقیقاتی از اول ژوئن شوع می شود.

چند پاره از کتاب:

رشوه بود! هر کدام از آن تقدیم نامه ها یک رشوه بود؟ و من با خاکساری در مقابل تو خم می شدم و به ات باج میدادم اما تو نه تنها اغنا نمی شدی بلکه این عجز من تو را غاصبتر و جری تر هم می کرد. تو هرچیز و هرکسی را که به غریزه احساس کردی تعلقی بهاش ،دارم ازم گرفتی و مــن چــه کــار می توانستم بکنم؟ جز اینکه صورتک بزنم و مثل یک دلقک بدبخت نقش بازی کنم؟ همانطور که هم دارم بازی میکنم یا اینجا بست نشسته ام، یا آنجا خودم را به خواب میزنم. و اگر یک لحظه به دوروبرم چشم ،بچرخانم دوباره گرفتار یکی از آن کابوسهای رنگی میشوم. مثل حالا، مثــل حــالا که مغزم دارد باد می.کند این حیثیت من است که تجزیه شده به صورت یک مانتوی چین چیلا توی کله ام میرقصد گیلاس) را به خشم روی بوفه می کوبد.) تو زمستان پالتوی پوست میخواهی، بهار مانتوی جير. تابستان ویلای کلاردشت» محشر است. پاییز باید مهمانیهای صد نفره با موزیک زنده بدهیم و شنبه ها در جلسه احضار ارواح شرکت کنیم. دوشنبه فال قهوه سه شنبه مزون مادام منيجه و پنج شنبه حتماً جشن تولد یک ابله دیگر، راستی؟ استخر قرار بود به شکل قلب دربیاید. فونتن چه؟ نمی خواهی یک طرف باغچه فونتن بزنی؟ آره رزهای رونده کود میخواهد. کوکوی دوشس باید درست کنی. رمانوف توت فرنگی. دندان را چینی کردی؟ مــن می خواهم ( منجی) را در یک جمله بنویسم. من یک جمله را در دویست و پنجاه صفحه نوشته ام. من کانگورام. من مانتوی جیر پوشیده ام. من موهایم را شرابی کرده ام. من سالاد می خواهم، سالاد، سالاد، سالاد، آه چشم اسفندیار من. تو مرا کشتی. تو مرا روی این تابه کباب کردی.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط