گفتگو در باغ

من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست
هیچ کس از آن جا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است.
آن جا، آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند….

_ عشق های محال
_ هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش
_هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است؛ یک بهشت – یا شاید جهنم – خودمانی و صمیمی که هر کس برای خودش دارد

این باغِ اَندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است
اما یک روزی و یک جوری آن را کشف می کند.

شاهرخ مسکوب

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط