آهنگ های شکلاتی

_ تا به حال برات پیش اومده که دچار وسواس قبل از خرید کتاب بشی؟

_ این دیگه چجور وسواسیه؟

_ اینطور بهتره برات بگم، تا اطلاعاتی از اون کتاب نگیری، اون کتاب رو نمی خری؟ یا اینکه تا کسی از اون کتاب تعریف نکنه تو سمت اون کتاب نمیری، حتا اگه نویسندۀ اون کتاب رو خیلی قبول داشته باشی؟

اگر شما هم دچار این وسواس شده اید، این صفحه متناسب با حال شماست.

نام کتاب
جوان: درخت، صدای آب، سبزه های نیلوفری، درناهای مهاجر، یه آهنگ شکلاتی
پیرمرد: آهنگ شکلاتی؟
دیالوگ ها همیشه مشکل گشا هستند. و من اینبار برای گفتن نام این نمایشنامه، دیالوگی از این کتاب را برایتان برگزیدم تا خود این دیالوگ برایتان بگوید که چرا نویسنده نام این کتاب را آهنگ های شکلاتی گذاشته است.

تاریخ چاپ نسخه اصلی

برای پیدا کردن این تاریخ ، به اطلاعاتی که خود ناشر در ابتدای کتاب نوشته بود مراجعه کردم. تاریخ چاپ، 1388 درج شده بود. اما من به دنبال تاریخ نگارش این کتاب بودم. برای همین از موتور های جستجو، در این زمینه کمک گرفتم.
آهنگ های شکلاتی،  از آخرین آثارجناب رادی به شمار می رود و تاریخ نگارش آن بر میگردد، به پنج سال قبل از چاپ آن. یعنی سال 1383.

تعداد صفحات

آهنگ های شکلاتی از آن کتاب هاییست که خوانشش خیلی طول نمی کشد. این کتاب در 42 صفحه نوشته شده است.

نویسنده

اکبر رادی در ۱۰ مهر ۱۳۱۸ در شهر رشت زاده شد. فرزند سوم بین شش برادر و خواهر بود. پدرش حسن و مادرش ام‌ّالبنین نام داشت. چهار سالِ اول ابتدایی را در دبستان عنصری رشت گذراند. در سال ۱۳۲۹، به‌علت ورشکستگی پدر، که یک کارخانهٔ کوچک قندریزی داشت، به‌همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. دو کلاس آخر ابتدایی را در دبستان صائب تهران گذراند و دورهٔ متوسطه را در دبیرستان فرانسوی رازی به سال ۱۳۳۸ به پایان رساند. وی در همین سال وارد دانشگاه تهران شد و به تحصیل در رشتهٔ علوم اجتماعی پرداخت. بعد از اخذ مدرک کارشناسی، تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد را در همان دانشگاه آغاز کرد، اما پس از مدتی آن را نیمه‌کاره گذاشت و بعد از طی دورهٔ تربیت معلم در سال ۱۳۴۱، به کارِ معلمی روی آورد.[۵]

رادی شغل معلمی را از کلاس سوم دبستان مدرسهٔ بامشاد و سپس ششم دبستان مدرسهٔ شهرام در جنوب شهر تهران آغاز کرد و طی ۳۲ سال، به تدریس ادبیات در دبیرستان، ادبیات نمایشی انستیتو مربیان امور هنری، نمایشنامه‌نویسی مقطع کارشناسی دانشگاه تهران و نمایشنامه‌نویسی پیشرفتهٔ کارشناسی ارشد دانشگاه هنر تهران پرداخت. وی در سال ۱۳۷۳ بازنشسته شد. او در سال ۱۳۴۴ با یکی از هم‌درسانش به نام حمیده عنقا ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو پسر به نام‌های آریا و آرش است.

رادی در پنجم دی‌ماهِ ۱۳۸۶ درگذشت.[۶] او پیش از مرگ یادداشتی به بهرام بیضایی نوشت با نام «تو آن درخت روشنی». روز مرگ رادی که مصادف با تولّد بیضایی بود، بیضایی یادداشتی در سوگ وی نوشت و مرگ او را به بستگان و همسر او تسلیت گفت. در این یادداشت رادی را به «سرچشمه‌ای» مانند می‌کند و شکوهِ نوشته‌هایش را به «غرّش رودی . . . که از زیر سرانگشتان وی جاری بود».[۷] بیضایی همچنین نمایش افرا (۱۳۸۶) را به رادی تقدیم کرده‌است.

منبع( ویکی پدیا)

داستان من و کتاب

_ روزای اولی که وارد مسیر پر رمز و راز نویسندگی شده بودم..

_ چرا میگی پر رمز و راز؟

_ چون پر از رمز و رازه و تا واردش نشی نمی تونی رمز هاشو، رمز گشایی کنی. تموم دغدغم این شده بود که بفهمم، من باید تو چه حوزه ای فعالیت کنم. ساعت های زیادی رو می نشستم و تایپ می کردم. ولی خلئی تو وجودم بود که نمی دونستم چطور باید پرش کنم.

_شاید نباید ادامه می دادی. آخه ورزشکارو چه به نویسندگی؟

_ دقیقن این حرفا تو ذهنم شکل می گرفت.

_خب چی باعث شد که ادامه بدی؟

_ تا اینکه رمز من هم ، رمز گشایی شد.

_چطوری؟

_دیگه خسته و کلافه شده بودم. به جایی رسیده بودم که ممکن بود همه تلاش هامو بی خیال بشم و بزنم زیر همه چیز. از اونجا که همیشه از حرفای استادم کلانتری انرژی می گرفتم، تصمیم گرفتم برای آخرین بار تو لایو شبانه استاد شرکت کنم.

_ مگه لایو شبانه هم داره؟
آره. اون وقتا ساعت یازده شب، لایو داشتیم. خب از موضوع غافل نشیم، استاد تو اون لایو به ما یه پیشنهاد داد.

_ چه پیشنهادی؟

_ پیشنهاد خوانش یک کتاب. کتابی که راه رو به من نشون داد. و باعث شد که من برم به سمت اون حوزه ای که دوست دارم.
چه کتابی بود؟

_ آهنگ های شکلاتی.

رابطه ی این کتاب با سایر کتاب ها

بعد از خواندن آهنگ های شکلاتی مشتاق به خواندن کتاب های دیگر رادی شدم. هر کتاب من را با دنیایی متفاوت آشنا می کرد. ساده و روان بودند. با بعضی از آنها بغض کردم و با بعضی دیگر خندیدم. تا اینکه به خوانش نمایش نامه کاکتوس رسیدم.
به انتهای نمایشنامه که رسیدم ناخود آگاه، آهنگ های شکلاتی برایم تداعی شد. در کاکتوس دو دوست به نام های اعتماد و نفیسی، برای حل مشکلاتی که برای نفیسی پیش آمده بود با یک دیگر گفت و گو می کردند. ما در این نمایشنامه اعتماد را می بینیم که در حال آرام کردن نفیسی است و در نمایشنامه آهنگ های شکلاتی پیرمرد در حال آرام کردن جوان است. هر دو، دیگر ی را راضی می کنند که به حالت عادی زندگی خود برگردند؛ ولی در انتها می بینیم که هم اعتماد خودش مشکلاتی داشته و هم پیر مرد.
به انتهای هر دو این نمایشنامه دقت کنید.

آهنگ های شکلاتی

آنها از هر دو سو می روند. در سکوت نیمه های شب آهنگ (مون آمور) با طنین غم انگیزی منتشر می شود. کمی بعد پیر مرد بر می گردد و ضمن اینکه به رفتۀ ناپیدای جوان چشم دوخته، بی شتاب کتش را در می آورد، روی نیمکت تا می کند، سرش را روی کت می گذارد، طاقباز دراز می کشد، و آنگاه دست ها را روی سینه چفت کرده، زیر نغمه ی نرم و دور (مون آمور) آهسته به خواب می رود.

کاکتوس

با صندلی نیم چرخ می زند، پشت کرده به ما، مکث، و ناگهان صدای مهیب یک گلوله… همزمان ملودی قطع می شود، سکوت صحنۀ خالی و آنگاه زنگ ممتد تلفن.

نسخۀ پی دی اف کتاب
https://fidibo.com/book/80916-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B4%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%AA%DB%8C

طرح روی جلد و فونت

طراحی روی جلد، جوانِ در نمایشنامه را در نظرم تداعی می کند. رنگی که در تصویر پسر می بینیم نشان از تیرگی و رونشی درون اوست.
مدل مویی که در تصویر است، نشان از پسری جوان با آمال و آرزو و سلیقه ای متفاوت، با نسل پیشین خود است.
به نظر می رسد که عینک پسر با آن مدل موی عجیب نشان از فردی کتاب خوان دارد. دهان بسته او نشان از بیان نکردن عقایدش است.
فونتی که در کتاب به کار گرفته شده خوانش آن را برای ما راحت تر می کند.

این کتاب چگونه به خواننده کمک می کند؟

خواندن این کتاب چراغ راهی برای من، که یک نویسنده نوپا بودم شد.

نثر روان و موضوعش من را جذب کرد. فهمیدم که می توانم با داشتن یک ایداه از دل روزمرگی هایم نمایشنامه ای پربار بنویسم.
این را هم اضافه کنم که علاوه بر اینکه چراغ راه من شد، چراغ راهِ یکی دیگر از دوستانم هم شد. البته که این چراغ با آن چراغ کاملن متفاوت بود.

ولی در کل چراغ، چراغ است دیگر.

این کتاب برای او عبرتی شد و فهمید که قرار نیست که همه با سبک و سیاق او زندگی کنند.

دیالوگی از کتاب که برای او نوری در میان تاریکی شد.

جوان: خلاصه هر کی ساز خودش رو بزنه.
پیرمرد: پس می خواستی همه ساز تو رو بزنن؟ ( بی آنکه منتظر جواب بماند.) نگاه کن. فرقه ها، اقوام، ملت ها… با تمام آداب و رسوم و دین و آیین شون چه نقش و نگار متنوعی روی زمین کشیدن. و حالا مجسم کن مردم عالم یه دست تیشرت زرد و شلوار لی بپوشن و موهاشونو دم اسبی کنن.

ستاره

ستاره آن امتیازی است که من برای معرفی کتاب هایم تعیین می کنم.
ستاره این نمایشنامه را پنج می دهم. علتش را خودتان در حین خوانش این مقاله فهمیده اید.
چراغ راه من در این مسیر اگر امتیاز پنج نگیرد، پس باید چند بگیرد؟

ناشر

تهران . نشر قطره

شركت نشر قطره به صورت كاملا خصوصي فعاليت خود را در دي ماه 1367 شروع كرد و از آن تاريخ تا كنون بيش از 2100 عنوان كتاب در زمينه‌هاي مختلف از جمله ادبيات و زبان شناسي، تئاتر و ادبيات نمايشي، رمان و داستان، روانشناسي، تاريخ و جغرافيا، علوم اجتماعي، شناخت‌نامه و خاطرات، فلسفه و عرفان به چاپ رسانده است.

قیمت

به دلیل کم حجم بودن کتاب، قیمت مناسبی برای آن در نظر گرفته شده است.
نسخه چاپی و نسخه الکترونی کتاب، به قیمت 7000 هزار ریال به فروش می رسد.

چند دیالوگ از کتاب

پیرمرد: داریم ستاره های فلکی رو به سلامتی شما رصد می کنیم. ( ص. 40)

پیر مرد: بزار ترانه ( تولد) شو بزنه، بزار مادر با غمناله های خوانندۀ محبوبش بره تو هپروت، بزار پدر قیافه عبوس شو پشت روزنامه قایم کنه. این به کجای قبای تو بر می خوره؟ تو هم سمفونی تو گوش کن؛ البته نه سر میز شام و با هدفون، که بزنی رو عصبشون. ( ص. 36)

پیر مرد: فارسی یه رمز مخصوص داره که تو لِم شو نمی دونی. (ص. 30)

جوان: من از همۀ این جست و خیز های اجتماعی بیزارم؛ انجمن های ادبی، کلوب، پارتی های شبانه… هرجا عده ای دور هم جمع شدن و شروع کردن به ورجه وورجه، بلافاصله یه شبکه عنکبوتی دورشو گرفته و بوی بدی اون محوطه رو آلوده کرده.
(ص. 31)

جوان: آیا کلمه ای به نام آزادی به گوشت خورده؟ (ص. 12)

چند پاره از کتاب

دمدمه های غروب بود و ما حرف های قشنگی زده بودیم . بعد سکوت مطبوعی بین ما افتاد و من بلند شدم، ساز دهنیمو در آوردم و گفتم : می خوای برات یه دهن ساز بزنم؟ گفت: آره بزن، یه آهنگ شکلاتی بزن. و من آهسته، عاشقانه، شورانگیز… زدم. اون ب ه طرز باشکوهی نشسته بود این جا و سرشو انداخته بود پایین . نجیب، ملایم، آبی، عین مجسمۀ یه قدیس…

 

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط